تاوان لحظه ای شست و شو، پسِ تن کردنِ جاودانه! این ردایِ گرد گرفته بر پیکره بوم منقوش اما تهی ام!، سرگردانی میان پیچک های بارانی یست که خلاقیت باریدن خود آزارشان کرده...
تاوان لحظه ای شست و شو، پسِ تن کردنِ جاودانه! این ردایِ گرد گرفته بر پیکره بوم منقوش اما تهی ام!، سرگردانی میان پیچک های بارانی یست که خلاقیت باریدن خود آزارشان کرده...
رفع خوف های ناگهانی
لوح زیر را نوشته مردها با خود دارند . جهت دفع بلای ناگهانی و حوادث و محافظت با
خود دارد .
اعتراف
میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا
ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
.
.
.
اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده
.
.
.
چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!
.
.
.
چند
وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول
شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت
کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم
.
برنامه سه شنبه 7 آبان ماه 92:
ساعت 17 الی 21
درس ساختار سازمانی
استاد خدادادی
جلسه سوم
آهنگ جدید و فوق العاده زیبا از یاسر محمودی به اسم از این بارون
دانلود در ادامه مطلب
تاریخ تولد : 1357
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : 1360/4/9
محل شهادت : اصفهان
نحوه شهادت : به دست منافقان - آتش زدن کانتینر جهاد
مزار شهیده : گلزار شهدای اصفهان
« شهیده بارقه طالقانی روز جمعه 8 شعبان به دنیا آمد . برای تولدش لحظه شماری میکردم . دوست داشتم در منزل متولد شود تا اولین کلمه ای که میشنود نام خدا و تسبیح او باشد . قابله ای متدین به منزلمان آمدو از لحظه تولد تا آخر به دنیا آمدنش ذکر گفت . پس از تولد او را غسل مولود داد . سپس پاک و مطهر او را به دست مادر بزرگش سپرد آن هم مقداری از تربت امام حسین را در آب حل کرد و به قول خودشان سقّ (کام ) او را برداشت . اسمش را فاطمه گذاشتیم اما پدرش دوست داشت او را بارقه صدا کند . همیشه با وضو به آن شیر میدادم . بارقه خیلی زود زبان باز کرد . هیچ وقت نمیخواست کوچک باشد . همیشه خودش را بزرگ میدید و هروقت از دست کسی ناراحت می شد این کلمه را می گفت : « ای بچه ی لوس » عادت داشت قبل از غذا خوردن حتما بسم الله بگوید .
یک روز سر سفره لقمه را در دهانش گذاشت قدری که جوید یادش آمد بسم الله نگفته است ، با همان دهان پر با صدای بلند گفت : بسم الله الرحمن الرحیم با گفتن بسم الله غذا از دهانش بیرون ریخت . خیلی خندیدیم. بارقه خیلی دست و دلباز بود . اگر خوراکی داشت با زور و اجبار بچه های دیگر را وادار می کرد خوراکی هایش را بگیرند و یا با اسباب بازی هایش بازی کنند . »
جـدیدترين و محبوب ترین سرويس های گوگل |
|
در خاطری که تو هستی
دیگران
محکومند به فراموشی!
این را به همه بگو...!
تعداد صفحات : 9